دیشب، اول سپتامبر، من به یادت افتادم دوباره. درد پخش شد در تمام وجودم. تولدت فراموشم شده بود. چطور؟ دوازده روز پیش تولدت بود. من فراموشم شده بود. مگر این همان چیزی نبود که میخواستم؟ نه... انگار نبود که درد از گوش و چشم و دهان و دست هایم بیرون زده بود. مثل همیشه، شرمنده ام...

https://www.youtube.com/watch?v=ZMsvwwp6S7Q